کالسکه برات خریدیییییییییییم
عزیز دلم چهارشنبه بعد از دکتر با خاله فائزه و عمو محمد و بابایی رفتیم یک کالسکه خوشگل خریدیم. ولی وقتی اومدیم خونه من پشیمون شدم چون احساس کردم اون یکی که بین این دوتا شک داشتم بهتر بوده . خلاصه پنج شنبه زنگیدیم به فروشنده و گفتیم میخوایم بیایم عوض کنیم. عصر اول رفتیم عوض کردیم و اونی که دوستش داشتم رو گرفتیم بعدشم رفتیم عقد دختر عمه بابایی و بعدشم رفتیم مهمونی خاله سمانه اینا. جمعه صبح هم حسابی خوابیدم . ولی حالم خوب نبود. یکم دلم درد میکرد و دست و پام ورم داشت . پنج شنبه شب توی خواب اونقدر استخون درد داشتم که امشب میترسم برم بخوابم. میترسم دوباره اونجوری بشم. ...
نویسنده :
نرگس
1:19